
راز زوال آخرین شاخه از انسانهای کوچک اندونزی؛ آیا ما مقصر بودیم؟
بیش از بیست سال از کشف استخوانهای عجیب و کوچک «انسان فلورسی» در غار لیانگ بوا (Liang Bua) در جزیرهی فلورس اندونزی میگذرد، اما هنوز هم هویت و سرنوشت این موجودات انساننما ذهن دانشمندان را درگیر کرده است. موجوداتی با قامت حدود ۱ متر، مغزی به اندازهی یک گریپفروت، و مهارت استفاده از ابزار سنگی؛ که رسانهها به شوخی و تحسین، آنها را «هابیتهای واقعی» نامیدند.
حالا، پژوهشی تازه در نشریهی Nature Ecology & Evolution به گفتهی IFLScience سرنخهای بسیار قویتری ارائه کرده است: احتمالاً علت اصلی ناپدید شدن این گونه نه فوران یک آتشفشان یا شیوع بیماری، بلکه ورود گونهی ما ـ انسان خردمند ـ به جزیره بوده است.
تحلیل جدید با بهرهگیری از دادههای رسوبشناسی، الگوهای اقلیمی، و نشانههای باستانی در فلورس نشان میدهد حدود ۵۰ هزار سال پیش، درست زمانیکه نخستین موج از Homo sapiens از آسیا به مجمعالجزایر جنوب شرقی رسیدهاند، ردپای Homo floresiensis از لایههای زمینشناسی محو میشود. این همزمانی زمانی، به زعم تیم پژوهش، تصادفی نیست.
به نظر آنان، وقتی انسانهای مدرن با ابزارهای پیشرفتهتر، شبکهی اجتماعی پیچیدهتر و دانش شکار گروهی پا به این جزیرهی ایزوله گذاشتند، بهسرعت منابع اندک جزیره را به سود خود مصرف کردند و زیستگاه هابیتها را از بین بردند. برخی شواهد از جمله تغییر ترکیب استخوانی جانوران بومی و افزایش شاخصهای آتش (در نتیجهی استفاده از آتش برای پاکسازی زیستگاه) از این فرضیه حمایت میکند.
برخلاف گذشته که فرض «فوران آتشفشان فلورس» در حدود ۶۰ هزار سال پیش به عنوان عامل نابودی هابیتها پذیرفته شده بود، تحلیل جدید نشان میدهد اثرات خاکستر در منطقه با زمان حضور هابیتها همپوشانی ندارد. به عبارت دیگر، آتشفشان نقش ثانویهای در این فرایند داشته و تأثیر انسانی (اعم از رقابت یا شکار مستقیم) اهمیت بیشتری داشته است.
اما نکتهی اساسیتر از یافتههای عددی، تصویری است که این پژوهش از روند تکامل انسان به دست میدهد. گونهی ما که خود را هوشمند و آیندهساز مینامد، از نخستین لحظات گسترش جغرافیاییاش با گونههای دیگرِ انسانتبار همزیستی ناپایداری داشته است. شواهد ژنتیکی امروزی نشان میدهد Homo sapiens در اروپا جایگزین نئاندرتالها شد و در آسیای شرقی بقایای Denisovans را به حاشیه راند. اکنون، داستان هابیتهای اندونزی یکی دیگر از اپیزودهای همان روایت است: انباشت موفقیت ما به بهای حذف دیگری.
از دید باستانشناسان، محو شدن ناگهانی Homo floresiensis نهفقط رویدادی زیستمحیطی، بلکه حادثهای فرهنگی ـ رفتاری بوده است. گروههای اولیهی انسانهای خردمند در مسیر کوچ از شرق آسیا تا استرالیا، موجودات متفاوت را نه بهعنوان «خویشاوند» بلکه «رقیب» دیدهاند. همین برداشت میتواند نقطهی آغاز پیچیدهترین پرسش اخلاقی در دیرینانسانشناسی باشد: آیا «انسان بودن» همواره همراه با حذف و انقراض دیگر نوعهای انسان بوده است؟
در کنار این تحلیل اجتماعی، پژوهش تازه نکتهی محیطزیستی مهمی هم مطرح میکند: تغییر اقلیمناپایدار جزیرهای در آن دوره ـ از دورههای بسیار مرطوب تا خشکیهای طولانی ـ زیستگاه محدود فلورس را شکنندهتر کرده بود. انسان مدرن با شکار بیش از حد و آتشافروزی، تنها ضربهی نهایی را زد. در نتیجه، حاصل تعامل دو عامل (رقابت انسانی و آسیب اقلیمی) میتواند توضیحی جامعتر برای خاموش شدن آخرین نسل هابیتها باشد.
چنین کشفی، تصویری تازه از مسیر تکامل ترسیم میکند. دیگر خبری از «درخت سادهٔ انسان» نیست که شاخههایش به نرمی از هم جدا شوند؛ بلکه جنگلی در هم تنیده از چندین گونه است که نهایتاً یکی به یکی ناپدید میشوند و تنها ما باقی میمانیم.
برای پژوهشگران، فهم دقیق این مسیر نه فقط کنجکاوی در گذشته، بلکه آینهای برای امروز است: اگر روزی ما، انسان خردمند قرن بیست و یکم، همان رفتار مصرفی و رقابتی را نسبت به محیط زیست خود ادامه دهیم، شاید داستان فلورس دیگر تکرار شود — این بار نه برای هابیتها، بلکه برای خودمان.